دو هفته ای میشه که دارم توی خوابگاه زندگی میکنم.

10 نفریم توی یه اتاق که حساااااابی با هم رفیق شدیم عین 10 تا خواهر!

دو روزه اودم اصفهان از بس زنگ و پیام دادن که برگرد دلمون واست تنگ شده دلم

میخواد زودی برگردم:) غذا رو توی سلف میخوریم ولی چون راهش دوره اصلا

حسش نیست بریم برای همین خودمون تصمیم گرفتیم غذا درست کنیم،البته

غذاهامون رد بندی داره از تخم مرغ به شیوه های مختلف،سیب زمینی،سوسیس و

در نهایت به بادمجون ختم شده:) دیگه بادمجونو وقتی مهمون داشته باشیم و

بخوایم آبرو داری کنیم میپزیم:) هرروز خدا رو به خاطر اینکه به آرزوهام رسیدم

شکر میکنم.همون رشته ای که میواسم توی یه دانشگاه خوبو دوستایی که واقعا

خوبن.به خاطر لحظه لحظه ی زندگیم شکر

توی اتاق 4 تا اصفهانی،یزدی،گلستان،شهرکرد،لرستان،خمینی شهر و استان

مرکزی داریم! یه کشوریه برا خودش:)

همون هفته ی اول یه سفر قم جمکران گذاشتن که ما هم رفتیم،شب چهارشنبه بود

و دعای توسل توی صحن مسجد جمکران پخش میشد خیلی با صفا بود.خواهر امام

رضام که حرمشون توی شب دیدنی بود.

استادامون متفاوتن ولی همشون خوبن،کاش بشه منم به این جایی که هستن برسم و

استاد بشم!

رفتم توی باشگاهو گفتم میخوام عضو تیم بسکتبال بشم،اون خانومم گفت اولای

آبان زنگ میزنم بیا تست بده اگه مربی قبول کرد برو توی تیم:) تا حالا چندین بار

دانشگامون میزبان المپیاد بوده و تیمای خوبی داره توی هر رشته ای،باید تمرین کنم

که روز تست گند نزنم:/ سه تا شهید داریم توی دانشگاه که شبای جمعه مراسم برگزار میکنن اطرافشون،گل میارن و دور و اطرافو آب میپاشن خییییلی باصفاس

،صبحای جمعم توی مسجد امام علی میریم ندبه.

داشتم رد میشدم دیدم روی دیوار یه پوستر زدن سفر به فرانسه!!اونم از طرف

دانشگاه! البته نه اینکه تفریحی باشه به منظور آشنایی با کارخانه جات عطرسازی!

خیلی تعجب کردم.ما که نرفتیم ایشالا اونایی که میرن خوش بگذره بهشون.

امروز میخواستم بلیط بگیرک که یعنی امروز صبح دانشگاه باشم ولی چون اتوبوسا

بیشترشو رفتن برای زائرای کربلا خیلی کم شدن و اتوبوس گیرم نیومد:/

دوتا کلاسامم که امروز داشتم پخ پخ

چقدر دارم قاطی پاتی میگم!دیگه ببخشید دیگه همینجوری دارم یادم میاد:)

بزرگترین مشکلی که داریم نبودن لباسشویی توی خوابگاهههفته ای دوبار

تشتامونو برمیداریم و میریم وسط حیاط عین عصر حجر با دست لباس میشوریم

خخخخ خوش میگذره ولی زمستون باید یخ حوض بشکنیم و لباس بشوریم تو این

سرما! از بس غر زدیم قرار شده یه لباسشویی برامون بیارن:)

کم کم داره درسا شروع میشه و دارم از همین اول میخونم جمع نشه مثل دبیرستان

شب امتحان بدبخت بشم! 

الهی به امید خودت.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها